سیاست خارجی. آیا هنوز به آن نیاز داریم؟

(دریاسالار جوزپه د جورجی) غیبت بزرگ در جداول بین المللی. چه بسیاری از اقتصاددانان و کارشناسان سیاست اکنون در حال مطالعه عدم کشورهای مدرن از یک خارجی در مقیاس بزرگ سیاسی است. از ایالات متحده به فرانسه، به ایتالیا، امروز به نظر می رسد به عنوان یک ماگما غیر قابل کنترل، چالش هایی که از ظرفیت های برنامه ریزی دولت ها فرار می کنند، درک می شود. در واقع شما در حال دیدن گشت و گذار هستید.

در واقع، تقریبا تمام کشورهای مهم غرب ترجیح می دهند که انتخاب سیاست خارجی را به نیازهای فوری سیاست های داخلی تسویه کند. و بنابراین گفتگوی بین کشورها که می تواند دقیقا برای جلوگیری از بلایا خدمت کند، غایب بزرگ در صحنه سیاسی جهانی است. یک مثال روشن این مورد است که حتی دولت مغلوب ساختن پیشی جستن هرگز قرار ملاقات در وزارت امور خارجه از تکمیل، به طوری که سیاست خارجی آمریکا است که در اصل بیش از در دست خود، موقت، به اصطلاح "بازیگری"بدون قدرت، با تمام عواقب مورد. "اولین آمریکایی" بود و شعار این است رئيس جمهور جديد، سیاست "ورود مجدد" در مرزهای ملی که در حال حاضر با دولت قبلی آغاز شده است و با تداوم آن تا امروز ادامه دارد. در مورد بریتانیای کبیر خیلی متفاوت نیست، جایی که، علی رغم دستگاه دیپلماتیک کامل، جداسازی از سناریوی بین المللی ترجیح داده می شود و البته با گذشت زمان برکسیت در حال تغییر است. آلمان، به نوبه خود، به جای در مورد مسائل اروپا و ظهور مجدد انگیزه های ضد یهودی بیگانه هراس متمرکز شده است. فعال ترین کشور اروپایی در مرحله جهانی به طور سنتی یکی از فرانسوی هاست، اما نگرانی های داخلی محدود کردن دیدگاه جهانی رئیس جمهور است چه کسی پرداخت می کند, در میان چیزهای دیگر قیمت موعظه خوب است به زور به زور زلزله زده، خواهان پیروزی رویای یک اروپای فرانسه با وجود خود است مربوط به سرتاسر جهان بیانیه های علامت مخالف. 

به نظر می رسد ایتالیا هر گونه تعهد به سیاست خارجی را رد کرد. این بحران بینایی که توسط غرب برجسته شده است پیدا نمی کند در عوض بازخورد در شرق روسیه، چین و ترکیه ایجاد کرده اند و در حال اجرای خطوط عمل نتیجه دوره طولانی از استراتژی های دقیق است که به انسجام و اثربخشی عمل خود را هر دو در ارتش و در سیاست خارجی به طور کلی، به عنوان ما در سوریه را مشاهده کنید، در دریای مدیترانه، دریای چین، در شرق آفریقا (از جمله جاده ابریشم)، و غیره..

و اروپا؟ با ایجاد یک بازار بزرگ، حقوق بنیادی و آزادی های شهروندانش را تضمین کردیم، با ایجاد پایه های یک سیاست اقتصادی مشترک، روند به نظر می رسد متوقف شده است. برای احیای قدرت اتحادیه اروپا به خدمت می کنند کامل چشم پوشی از حق حاکمیت ملی دولت های منفرد، برای ایجاد یک فدراسیون از مناطق نیمه مستقل (اما نه بیش از)، با سیاست خارجی، نظامی و اقتصاد کلان توسط یک دولت مرکزی. پس از انکار سکه تکه, بنابراین لازم است یکی دیگر از ستون های شناسایی یک ملت مستقل، نیروهای مسلح خود را از دست بدهد.

برای مدت طولانی ایتالیا از این فرضیه استقبال کرد؛ زیرا این مسئله کمبود بود که توسط متحدان شکست خورد, به عنوان یک کشور در حال حاضر در حاکمیت محدود است، با این حال، بی تردید نسبت به دنیای نظامی

طبقه سیاسی ما در حمایت از این فرضیه به منظور بود به تمرکز بر روی مدیریت قدرت، هیچ مسئولیتی در قبال امنیت و منافع ملی، به عنوان نمایندگان قبل از ایالات متحده و سپس در نهایت به اروپا است. امروز، ناسیونالیسم در اروپا دوباره متولد می شود از طریق گسترش محیط آن به کشورهای 28 از نظر فرهنگ و ارزش ها بسیار ناهموار است. 

از مردمی از اروپا به 6 از ماتریس لاتین و ژرمنی ما گذشت، نه به صورت شانس تحت فشار اطلاعات و حقایق مربوط بامریکااز دولت بوش به قتل عام فعلی. Brexit واضح ترین مورد نیروهای گریز از مرکز است به واسطه "رد" به سمت یک ایده از اروپا، به طور فزاینده ای که به آرمان های اولیه بیگانه و به اشتراک گذاشته شده توسط بنیانگذاران.

سوال این است که نقش ایتالیا در این سناریو میتواند باشد. از نقطه نظر جغرافیای سیاسی از این دیدگاه، در واقع، کشور ما یک سرزمین "به معنای" نه در مرکز سرزمین های اروپایی مانند آلمان و یا فرانسه، نه بیشتر امپراتوری آمریکا مرز پیشرفته، اما هنوز هم پسوند جنوبی 'اروپا به سمت یک دریا که هنوز هم مهم است به عنوان مدیترانه. از این موقعیت، ایتالیا همیشه مجبور بود در همان زمان به غرب و شرق نگاه کند. به این ترتیب، تمایل طبیعی به دوگانگی بودن موجودیت ما در اروپا، که توسط همکاران به عنوان کشش در لوانتین دیده می شود، در تلاش برای پخش همزمان در جداول متعدد است. 

در گذشته کشور ما، در حالی که با محدودیت توازن به ایالات متحده در جنگ سرد گره خورده است، هرگز متوقف به groped به باز کردن یک فضا برای ربع جغرافیایی جایگزین، در نتیجه تلاش برای تعادل و کاهش عواقب ناشی از پیوند با امریکا ( VDS رابطه ممتاز با جبهه آزادیبخش فلسطین بار Andreotti و Craxi، در ازای تعلیق حملات تروریستی در ایتالیا). 

از پایان قرن گذشته، همچنین le باقی مانده خط مشی های موجود برای دولت های ایتالیا خارج از کشور به نظر می رسد رانندگی را از دست بده. شکست منافع آمریکا به ایتالیا، همراه با چشم پوشی از چند جانبه گرایی، آنچه در sovereignist رانش، در معرض ماهیت گلدان خمره ایتالیا بین گلدان آهن عرصه بین المللی. بی ربطی نظامی ایتالیاییهر دو از نظر معنی شاید بالاتر از همه اراده / اعتبار استفاده از آن از عملیات منافع ملی، بدون شک یکی از نقاط ضعف که آن را دشوار برای ایتالیا به توسعه سیاست های عملکردی مستقل می سازد، در حالات بحران عمیق و موقعیت های پیچیده مانند کسانی که در شمال آفریقا و خاورمیانه هستند. برای ایجاد زمینه خطرناک تر، نگرش روسیه کاملا وجود دارد. هنگامی که در خود بسته شد, او اکنون آماده برقراری روابط با هر کسی است که می تواند سیاست زاراست خود را نسبت به دریاهای گرم و در مناطق کلیدی انجام دهد ضد اروپا، اغلب با نوسانات رئیس جمهور Trump ناسازگار نیست, همچنین یک دشمن اروپای قوی و منسجم است. حتی ترکیه یک سیاست را توسعه می دهد عثمانی عثمانی که آن را با موفقیت مخالف ایتالیا، به عنوان مثال در توسعه ذخایر گاز طبیعی در مدیترانه شرقی، بدون هیچ گونه نشانه ای از مقاومت و مهار توسط دولت ایتالیا می بیند. در لیبی، ایتالیا در معرض مشکل است، همانطور که بین فرانسه، قطر، امارات متحده عربی، مصر و البته روسیه می تواند باشد.

یالتا ایتالیا داده بود حفاظت از ایالات متحده، که منجر به سیاست خارجی ما از شکست فاجعه بار جنگ جهانی دوم تا به امروز، اجازه می دهد سیاستمداران ما به تمرکز صرفا بر روی سیاست داخلی، در خط با وضعیت کشور را شکست داد و اشغال شده / به صورت نظامی توسط قدرت های پیروزمندانه تضمین شده است. 

با از دست دادن ضمانت و حفاظت از عمو سام، طبقه حاکم جدید ما قادر خواهد بود با عواقب ناشی از جستجو برای حاکمیت ملی مواجه شود؟ 

به نظر می رسد که از تغییرات یازدهم به بودجه دفاعی، در تداوم با اکثریت دولت های گذشته، تغییری درک نمی شود.

سیاست خارجی. آیا هنوز به آن نیاز داریم؟

| آراء |